21443613



و جذابی در فیلمی دیگر از استودیوی جیبلی، که از لحاظ بصری غنی است و جزئیاتِ زیبایی دارد، وجود دارد که مطمئنا هر کسی در هر سن و سالی را دلشاد و شیفته می کند. حس مقیاس زمانی به صورت نفس گیر محقق می شود هم نشان می دهد که چطور تمام آن خوشبختی و خوش بینی با موج ضد فرهنگی دهه 1960 به باد رفت. باور های قدیمی از بین رفتند و چارلی منسون تبدیل به قدیس دوره ای جدید در فرهنگ آمریکا شد. اندرسون مشخصا خود نیز

هایش مانند نواختن یک موسیقی مجلسی جنایی است. او در در دهه 50 شخصیتی آرام و خونسرد به تمام معنا بود. کاراکترهای او در فیلم "باب قمارباز" بین قمارخانه ها و کلوب های شبانه سر می خورند، در آن لحظات ملویل در نریشنی به ما این چنین می گوید : "بین شب و روز . بین بهشت و جهنم".داستان او شامل قماربازی به نام باب مونتیج (Roger Duchesne) که برای همه شناخته شده است. ویونه (Simone Paris) دارنده باری که آن را با پول قرضی از باب خریده است. یک کمیسر محلی (Guy Decomble) که باب جانش را در برابر یک قاتل نجات داده بود. پائولو (Cauchy) جوانی که پدرش دوست قدیمی باب بوده و اکنون زیردست باب کار می کند. در شروع فیلم باب ای را در خیابان می بیند به نام "آن" (Isabelle Corey) که بعدها معلوم می شود که در چنگ دلالی به نام مارک (Gerard Buhr) افتاده است. باب به مارک سفارش می کند که "آن" را رها و به آپارتمانش بیاورد، نه برای اینکه خودش با او باشد، بلکه برای جلب (فیلیپ بیکر هال) رئیس برنامه "60 دقیقه" طرف شبکه بود و از انجا که والاس نیز از ابتدا طرف هِویت بوده، برگمن بی طرف می ماند. این اتفاق پس از آن افتاد که برگمن در پشت صحنه کار می کرد و اطلاعات لو می رود و با رقبا تماس برقرار می کند. و همه اینها مدیون ابتکارات هالیوودی است ; که وقایع زمانی دستکاری شده اند و اقدامات بازیگران کلیدی آشفته و مغشوش می شود. هر چند که یک حقیقت اساسی در آن نهفته است : "60 دقیقه" سرانجام توانست راهی برای نمایش داستان اصلیش پیدا کند. "هِویت"، یکی از الگوهای رومه نگاری تحقیقی، بیشتر به صورت یک نوکر و مطیع شرکت نمایش داده می شود. اما تصویر واقعی و دست نخورده والاس را می توان در صحنه ای دید که "هِویت" می گوید که کل موضوع فقط در 15 دقیقه خواهد گذشت، و والاس نیز می گوید "نه آن شهرت است، شهرت است که بیشتر از 15 دقیقه طول نمی کشد. رسوایی کمی بیشتر طول می کشد". نقش آفرینی آل پاچینو همه چیز را تحت تاثیر قرار می پیدا می کنه و سه داستانی که به نوعی گذشته ، حال و آینده این کاراکتر رو در هم ادغام کرده ؛ با ذکر جزئیاتی دقیق و به شکلی همزمان پیش میره و در عین حال هیچ کدوم از این سه اتفاق بزرگ بر همدیگه سنگینی نمی کنن . در هر کدوم از این سه وضعیت ، کاراکترهای متفاوتی وارد گفتگو و رابطه کنش و واکنش با آیوان قرار می گیرن ، کاراکترهایی اگرچه فقط صداشون رو می شنویم اما به واقع از کاراکترهای برخی فیلمها ، گیرایی و اثرگذاری بیشتری دارن ، به خصوص کاراکترهای اصلی که با توانایی در بیان دیالوگ ها و انتقال احساسات ، تاثیر قابل توجهی در افزایش کیفیت فیلم ایفا کردن . با این حال بسته بودن فضا ، ضعفهایی رو هم بر کار وارد کرده و علی رغم اینکه عمر پلانها معمولا زیاد نیست اما گاها کشش بصری لازم وجود نداره ؛ دقیقا مثل گفتگوهای آیوان با پدرش از طریق آینه عقب که بعضا گیرایی و دغدغه کافی رو برای همراهی مخاطب ایجاد نمی کنه . یکی از دوستان این فیلم رو به نمایشی رادیویی تشبیه فینکس که بیشتر او را در نقش های جدی تر در فیلم هایی چون "سر به راه باش"، "او" و "استاد" دیده ایم قابلیت لازم برای بروز دادن تمام جنبه های داک را ندارد. البته او آنقدر بازیگر قابلی هست که نگذارد شیرازه فیلم از هم بپاشد اما انعطاف پذیری لازم برای جذب مخاطبان به این شخصیت در صورت او دیده نمی شود (خصوصا در میان آن خط ریش های پر پشت). ریس ویدرسپون که در "سر به راه باش" همبازی فینکس بود بار دیگر و اینبار در نقش معاون بازپرس قضایی در کنار او قرار گرفته است. بازی ویدرسپون خصوصا تا پیش از زمانی که او با داک بخوابد دیدنی و چشمگیر است. سر و کله کترین واترسون که شخصیتش در اغلب اوقات فیلم غایب است در اواخر فیلم و طی نمایی طولانی پیدا می شود و موقتا به شخصیت محوری داستان تبدیل می شود. برولین و ویلسون از عهده بازی در نقش شخصیت های عجیب خود برآمده اند و بنیکیو دل تورو هم در نقش وکیل و هنگام نیاز، اطلاعاتی راجع به دندان طلایی و سایر موضوعات مورد نیاز به


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرجع موسیقی ایران شهدای گرمسار منتظر کلیپ کورساوا بهترین کارگردان دنیا جهان یکه نگار سیاه دره به روایت تصویر 90blogs تریبون آزاد فیلم فجری ها yazdanbag19 78026645